مسافر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) ، فقیر. بی خانمان. پریشان حال. آواره. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مفلس که خانه و اسباب زندگانی نداشته باشد و هر جاکه شب رسد بخوابد. (انجمن آرای ناصری) : از تهمت طعنم چواز این شهر برانی زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم. تمکین شیروانی (از انجمن آرای ناصری). از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم. صائب. ، کنایه از دربدری بواسطۀ عشق: حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم. نظامی. ، ابن سبیل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از مستأجر، رند. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج)
مسافر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) ، فقیر. بی خانمان. پریشان حال. آواره. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مفلس که خانه و اسباب زندگانی نداشته باشد و هر جاکه شب رسد بخوابد. (انجمن آرای ناصری) : از تهمت طعنم چواز این شهر برانی زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم. تمکین شیروانی (از انجمن آرای ناصری). از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم. صائب. ، کنایه از دربدری بواسطۀ عشق: حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم. نظامی. ، ابن سبیل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از مستأجر، رند. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج)
بی چیز. پریشان. (آنندراج). بیخانه و بی خانواده. خانه بدوش. رجوع به ’خانه بدوش’ شود: خانه بردوشان مشرب از غریبی فارغند چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند. صائب (از آنندراج)
بی چیز. پریشان. (آنندراج). بیخانه و بی خانواده. خانه بدوش. رجوع به ’خانه بدوش’ شود: خانه بردوشان مشرب از غریبی فارغند چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند. صائب (از آنندراج)
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) : عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست وام ده تا هوش را خانه فروشی زند. خاقانی. دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد. خاقانی. عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان خانه فروشی بزن آستنی برفشان. خاقانی
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) : عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست وام ده تا هوش را خانه فروشی زند. خاقانی. دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد. خاقانی. عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان خانه فروشی بزن آستنی برفشان. خاقانی
نام یک سلسه کوهی است بین میان دشت و دشت بیارجمند که در آن معادن مس وجود دارد و اهالی استفادۀ سرشاری از آن مینمایند. مس این ناحیه با گوگرد مخلوط و سی درصد مقدار آن خالص است
نام یک سلسه کوهی است بین میان دشت و دشت بیارجمند که در آن معادن مس وجود دارد و اهالی استفادۀ سرشاری از آن مینمایند. مس این ناحیه با گوگرد مخلوط و سی درصد مقدار آن خالص است